سوم

نه وبلاگ نویس حرفه ای هستم ، نه حتی نویسنده ی خوبی .فقط مینویسم .ساده و روان برای دل خودم . عامیانه گاه کتابی گاه جاهلانه

سوم

نه وبلاگ نویس حرفه ای هستم ، نه حتی نویسنده ی خوبی .فقط مینویسم .ساده و روان برای دل خودم . عامیانه گاه کتابی گاه جاهلانه

همین

ببین عوضیه دوست داشتنی
اون چشمات که الان زل زده تو صورتم داره دیوونم میکنه
هرکاری میکنم بندازمت یه گوشه، نمیری لامصب
ببند اون چشماتو
بزار زندگیمو بکنم
من نمیفهمم تویی که هیشکی تائیدت نمیکنه چی داری که نمیتونم ازت دل بکنم .

یکی بیاد بشینه پشت زندگی من فرمونو بگیره دستش وگر نه با این منوال پیش بره این هفته نباشه حتماً تا هفته بعدش اگه نزنم به کوه حتماً باید بیایین ته دره جنازه خودمو زندگیمو جمع کنین
*************
از من گفتن بعداً نگین نگفتما...
خودِ لامصبشم که میدونم اینارو نمیخونه ولی برین بهش بگین
بگین زده به سیم آخر بگین از بس که دوست داره دیگه نمیخوادت
همین.

به درک

دوستم نداری؟؟

به درک

نداشته باش

مهم نیست


مهم اینه که من دوست داررم واسه دل خودم دوست دارم

این که تو چی میخوای

منو میخوای یا نمیخوای

اصلاً مهم نیست

اصـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاً

آخ..

آخ ...
دستام یخ کرد
قلبم تیر کشید
اشک تو چشمام حلقه زد
داشتم سکته میکردم
چقدر تبدیل ابراز علاقه به جملات ساده و بی منظور سخته
همش 3 دقیقه هم نشد
اما هنوز دستام داره میلرزه
هنوز قلبم تیر میکشه
و دارم خفه می شم از بغض
آخ خدایا چرا اینقدر سخته؟؟


بوی یار و بوی یار و بوی یار

زیاده خواه نیستم

جاده‌ ی شمال

یک کلبه ی جنگلی‌

یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی

کمی‌ هیزم

کمی‌ آتش

مه‌ِ جنگلی‌

کمی‌ تاریکی‌ِ محض

کمی‌ مستی

کمی‌ مهتاب

برای حال بیشتر ... چند نخِ سیگار

و بوی یار

و بوی یار

و بوی یار